قسمت یک سفرنامه: سرنوشتم از قبل نوشته شده

سرنوشتم از قبل نوشته شده…
میدونم خسته شدی از کلی مطالب تکراری ولی این مقاله رو تا انتها بخون، نمیگم می تونه نجات دهنده باشه اما می تونه آگاهی دهنده باشه و نسبت به قبل آگاه تر بشی …
صحبتمون رو با چند تا سوال شروع میکنم…
– به نظرت چرا تغییر انقدر برامون سخته؟
– چرا همیشه در حال سرچ کردن درمود رژیم غذایی برای تناسب اندام هستیم یا بهبود روابطمون یا حتی شرایط مالیمون اما نتیجه ای حاصل نمیشه ؟
– چرا میخواییم تغییر کنیم و شاید تلاش هم کنیم، اما نمیشه؟
همین الان که میخوام این مقاله رو بنویسم، کل مغزم شروع کرده به اخطار دادن و به هر بهونه ای سعی میکنه از نوشتن منصرفم کنه و نزاره از محیط امنم بیرون بیام و داره سعی میکنه ذهنمو جهت بده برای گوش دادن موزیک و دیدن کلیپ تو اینستاگرام و … ( البته مغز ما بی گناهه فقط داره وظایفشو انجام میده و فکر میکنه بهترین کار در اون لحظه برای ماست، در آینده تو آموزشهای بعدی بیشتر باهاش آشنا میشیم و بیشتر باهاش دوست میشیم)
و دست به دامان هر چی شده که نتونم بنویسم و شروع کرده به :
_پاشو یک چیزی بخور دختر گُشنه ای فشارت افتاده بعد شروع کن به نوشتن
میرم چای و بیسکوئیت میارم میزارم رو میزم که شروع کنم به نوشتن
_شروع میکنه به یادآوری اینکه ” چاییت سرد شد” بدو چاییتو بخور
چایی رو میخورم و همت میکنم به نوشتن، چنددقیقه بعد از کلیه کمک میگیره و شروع میکنه به اینکه
_پاشو برو سرویس و به خوت فشار نیار تا ذهنت آروم بشه و بعد بیا
میرم سرویس میام، یهو یادم میندازه که واتس اپ رو چک کن شاید جواب پیامی که فرستاده بودی اومده
_اینترنت رو روشن میکنم و کلی پیام میاد که حالا مجبور میشم جواب پیام هارو بدم
انقدی این بازی رو ادامه میده که یهو به خودم میام می بینم دو ساعت گذشته و کلا چند خط بیشتر ننوشتم و تا نگاهی به همین چند تا خط می اندازم و بعد به ساعت نگاه میکنم میبینم نزدیک ظهر شده
اینجاست که یک هشدار قوی تر میشه و دیگه ضربه آخر رو میزنه
” دیدی نمی تونی بنویسی، بابا انقدر مقاله های قوی تر از تو هست که کی میاد این مقاله رو بخونه “
اینجاست که یهو حجمی از تصویر افرادی که تو فضای اجتماعی کلی مخاطب دارن و برو بیایی دارن تو ذهنم میاد و یهو انرژیم صفر میشه و دست از تلاش برمیدارم و میگم ” راست میگی، من کجا و موفقیت کجا” ؟
و تمااام…
اگر من ادامه ندم و دست بکشم از نوشتن این مقاله چی میشه؟
معلومه، یک پرونده جدید به نام ” نتوانستم” برای سرخوردگی های خودم و باز میکنم
اگر ادامه بدم چی ؟
بازم معلومه می تونم با نوشتن این مقاله هم به ذهن چموش خودم غلبه کنم و نزارم هی منو از مسیر اهدافم دور کنه، هم به کلی افراد کمک کنم که در مواجه شدن به همچین شرایطی دست مغزشون براشون رو بشه و برن تو دل ترسهاشون
شما هم بارها و بارها این شرایط رو تجربه کردید
- از کارهای نصف و نیمه ای که با هیجان شروع کردیم و الان مدتهاست که داره خاک میخوره
- رژیم هایی که با انگیزه گرفتیم و چند ماه بعد برگشتیم سر سایز قبلی
- باشگاه هایی که ثبت نام کردیم و چند ماه بعد به هزار دلیل و توجیه ادامه ندادیم
- پیج کاری و حتی سایتی طراحی شد که شروع کنیم واسه کسب درآمد و با هزاران مقایسه خودمون با دیگران دیگه ادامه ندادیم
و بی نهایت موضوع دیگه که به طور روزمره باهاش زندگی میکنیم ( بهتره یکم با خودمون صادق باشیم)
اگه بهت بگم 10 ثانیه وقت داری به یک فرد فکر کنی که دوست داری مثل اون باشی و جای اون باشی ؟ به کی فکر میکنی؟
- گزینه اول: خَب اگه فرد خاصی رو تو ذهنت تصور کردی که خیلی خوبه، این یعنی حداقل بارها و بارها حسرت بودن جای اون فرد رو با گفتن ” خوش به حالش ، کاش من جای اون بودم ” رو تجربه کردی (حداقل آرزوهاتو یادته) و بعد یک آه سرد کشیدی و گفتی “ولی من کجا و اون کجا” و با توجیه هزارتا دلیل منطقی خودتو قانع کردی که اون از ما بهترونه و اینارو به خورد ذهنت دادی…
- اون پول داره
- خوشگل تره و اندام جذابی داره
- تحصیلات عالیه داره
- پدرش پولداره
- خوب موقعی شروع کرد
- سنش کمه وقت واسه تجربه و آزمون و خطا کردن داره
- سنش زیاده و پخته تره و تجربه داره
- کلی کارمند داره
- پارتی داشت
- و ….
فکر نکن این افکار و این توجیه ها، خیلی عالیه ، نه ه ه ه، فقط شرایط بهتری رو نسبت به گزینه دوم داره وگرنه پایان مقاله متوجه میشی چرا
- گزینه دوم: اگه نتونستی تو این 10 ثانیه حتی کسی رو تصور کنی و یا خودت رو در آینده ی بهتری تصور کنی…
باید بگم واقعا متاسفم…
انقدر گزینه اول رو تو ذهنت مرور کردی که اصلا یادت رفته رویاها و آرزوهات چی هستن و تبدیل شدی به یک ربات که روزمرگی میکنه
- گزینه سوم: سایر موارد ( کاملا آشنا هستم به هزاران گزینه ای که مغز برای نجات از محاکمه به ذهنت میاره)
جزء هر کدوم از گزینه ها که باشی هیچ اشکالی نداره، اگه تا اینجای مقاله اومدی پس تا آخر مقاله هم میای و میخونی و این خبرخوش رو بهت میدم که پایان این مقاله، ناخواسته تغییر رو آغاز کردی،چون چیزهایی که یاد میگیری رو چند دقیقه قبل نمیدونستی که این یعنی” شروع برای تغییر” و یا اگر هم میدونستی ، فراموش کرده بودی و الان برات تکرار میشه و همین الان مطالب ذهنت دچار چالش شده و این هم یعنی باز “تغییر ساختار فکری مغز”
به همین راحتی، می بینی چقدر تغییر آسونه…!!!
حالا برم سر اصل داستان که چرا فکر میکنیم تغییر سخته…
تصورم کنید امشب که چشماتونو به قصد خوابیدن می بندید، مثل این می مونه که با بسته شدن چشماتون یک دکمه فشار داده میشه و تمام خاطراتتون از حافضه تون پاک میشه و به تنظیمات اولیه برمیگردید..
صبر کن، چرا غصه میخوری… بزار ادامه بدم… تمام خاطرات منفی و تلخ گذشتتون پاک میشه و تمام خاطرات خوش و شیرینتون تو ذهنتون باقی می مونه، چه حسی دارید؟؟
(من که خودم دارم اینو می نویسم یک لحظه قند تو دلم آب شد…)
اصلا قصد قصه گفتن ندارم چون یادم هست که اول مقاله بهت گفتم ” این مقاله با مقاله های دیگه فرق داره” پس قراره تمرکز کنیم روی اصل موضوع نه حاشیه ها پس:
این اصلا یک فکر فانتزی و یک داستان نیست، این عین واقعیت ذهن ماست
که هر شب وقتی ما میخوابیم، ذهنمون ریست میشه و صبح که چشممون رو باز میکنیم مثل یک صفحه خالی شروع به ثبت لحظه هامون میکنه
حالا این سوال پیش میاد اگر اینی که میگی درسته، پس چرا وقتی صبح که چشامو باز میکنم انگار کوهی از غم تو سینمه و پر از تشویش و اضطرابم و یا حتی گاهی انقدر ناامیدم که ساعتها توی رختخوابم از این پهلو به پهلو میشم و حوصله شروع یک روز تکراری دیگه رو ندارم؟؟؟
میخوام جواب سوالت رو با یک مثال توضیح بدم تا راحت تر بتونی درک کنی:
تصور کنید یک کولر آبی تو خونه دارید که سه تا کلید داره و این کلیدها هم توسط یک سری سیم برق، سیم کشی شدن
1- پمپ آب (وظیفه اش اینه آب داخل مخزن رو روی پوشال ها بریزه تا پوشال ها خیس بشن)
2- کلید کُند ( با زدن این کلید، موتور کولر شما با سرعت کم شروع به حرکت کردن میکنه و خنکی هوا رو از طریق دریچه های کولر داخل ساختمون وارد محیط خونه شما میکنه)
3- کلید تُند ( این کلید سرعت موتور رو زیاد میکنه و با سرعت بالایی هوای خنک وارد خونه شما میشه)
حالا تصور کنید از راه رسیدید و کولر رو روی حالت تُند میزارید اما کُند کار میکنه، پیش خودتون چه فکری میکنید؟
حالا دکمه کُند رو میزنید تُند کار میکنه، حالا چی فکر میکنید؟
تصور کنید تو این موقع، یک هاله ای از نور بالای سر شما ظاهر بشه و شروع کنه به صحبت کردن و بگه:
“سرنوشت این کولر از روز اول تولیدش، روی پیشونیش نوشته شده، و این کولر تا آخر عمر کلیدهاش عکس همدیگه عمل میکنه، چه میشه کرد هر کولری یک سرنوشتی داره و باید زندگی کرد و ادامه داد و بعد با بغضی در گلو از روی سر شما محو بشه “
خندیدی، نه!!؟ احمقانه ترین فکر ممکنه، آره درسته احمقانه است
چون هر آدم حتی غیر حرفه ای هم میدونه که یک نقص فنی داخل سیم کشی کلیدها اتفاق افتاده و اگر یک برقکار بیاد و ببینه، می تونه مسئله رو حل کنه
این داستان زندگی ماست، اون کولره، سیستم مغزی ماست، وظیفه اش رو خوب بلده، اما اگر دکمه هاش خوب کار نمیکنه و صبح به صبح به جای یادآوری خاطرات خوب و شیرینش، با حجمی از غم و ناراحتی و ترس و اضطراب و نا امیدی و بی میلی به زندگی شروع به حرکت میکنه، علتش سیم کشی کلید کُند و تُند تو ذهن ماست نه سرنوشتی که روی پیشونی ما نوشته شده. و باید به یک متخصص نشون بدیم تا بتونه سیم کشی رو درست سرجای خودش متصل کنه.
علت اینکه تغییر برامون سخته، دلیلش، روش نادرست، سیم کشی تو مغز ماست نه هیچ علت دیگه ای .
ذات انسان، خالق آفریده شده یعنی ما قدرت خلق کردن زندگی و تغییر واقعیت های زندگیمون رو داریم، هر چقدر که از نظر ما، زندگی که داریم دیگه به تهش رسیده و هر چقدر که احساس ناامیدی میکنی، من ازت میخوام یک مدت کوتاه حداقل یک ماه از آموزشهای رایگان( این فایل ها رایگان و کم ارزش نیست فقط میخوام نتایج رو با این فایل های هدیه، تو زندگیت ببینی و بعد تصمیم بگیری که ادامه بدی یا نه) این سایت استفاده کنی و بعد متوجه بشی که واقعا این تو هستی که داری زندگیتو خلق میکنی نه هیچ کس دیگه ای، اگر الان این زندگی رو داری تجربه میکنی بخاطر اینکه اطلاعات درستی از زندگی و قدرتهای خودت و خیلی چیزا نمیدونی چون ما آخرین انتخابمون تو زندگی آموزش دیدن هستش، اینبار ازت میخوام اولویتت آموزش دیدن باشه چون باید بدونی چطور ذهنت داره زندگیتو رهبری و خلق میکنه.
پایان این مقاله میخوام بهت یک قولی بدم که: تو این مسیر بهت کمک میکنم تا کم کم راه و روش تغییر این سیم کشی رو یاد بگیری تا بتونی هر روز صبح همونطور که گفتم با کلی حال خوب و انگیزه بیدار بشی و تغییر رو با لذت آغاز کنی..
منتظر قسمت دوم ازسریال این سفرنامه باش…
لطفا نظرت و یا احساست و حتی تجربه ای از ناموفقیت در تغییراتی که می خواستی رو از طریق ارسال دیدگاهت، برام ارسال کن، قطعا نظرت می تونه به ادامه مسیر به ما کمک کنه .
پیشنهاد:
دوره ” قوانین جهانت 1″ می تونه بهت کمک کنه تا شناخت بهتری از سیستم مغزی و اتفاقات زندگیت داشته باشی
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
قسمت دوم سفرنامه: جبر یا اختیار؟
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
ممنون